سلام مولا جان
سلام مولای مظلوم من
سلام آسمانی ترین فرد ناشناخته ی زمین
سلام پادشاه شب گرد کوچه های کوفه ، وای کوفه! ازدحام جمعیت رو نمی بینی و تنها ذکر می گی و آروم سینه می زنی . وارد خونه می شی خونه پادشاه جهان اسلام! خونه ای کاه گلی با تعدای اتاق کوچیک که جلوی در هر کدومشون یکی وایساده و توضیح می ده : هذا بیت ام البنین هذا حجره الحسن و الحسین ک هذا حجره العباس ? هذا محل العباده العباس... و از ته وجودنت فریاد بیرون میاد خدایا من کجا و اینجا کجا؟ قدم به قدم، پاکی ! وجب به وجب، آسمون!روی زمین یه سجاده پهنه. بهت می گن اینجا محل عبادت عباسه ، نماز بخون! و تو خشکت می زنه . حس می کنی عظمت حضور آقا عباس بن علی رو . دیوارای تنگ حجره مدام تنگ تر می شن و تو خودت رو له می کنی زیر دنیای بزرگی عباس.
هنوز هق هق گریه هات آروم نشده که یه چاه می بینی و دنیا رو سرت خراب می شه. وای مولای تنهای من ! چاه همدرد دل شیعه ست. چه رازهایی که تو آبش موج نمی زنه! و بعد یه سکوی پهن، این دیگه چیه؟ و می شنوی: اینجا یه شب تو دل تاریکی امام حسن ، امام حسین و عباس غسل دادن بدن مطهر مولا رو... نمی تونی داد نزنی! گریه کفاف درد دلت رو نمی ده! دوست داری تا آخر عمرت همونجا بمونی و از ته قلب ناله کنی ... ولی یهو حست عوض می شه ، داغ می شی ، حس می کنی مشتت سنگین شده، دلت می خواد تموم ظالم های عالم ، از قابیل تا حالا جلوی چشمت ردیف بشن و یکی یه مشت حرومشون کنی ! تند تند و با فشار نفس می زنی . دلت می خواد همین الان که ازینجا بیرون می ری یه درجه دار آمریکایی جلوی راهت سبز بشه و تو تا می تونی جلوش مرگ بر آمریکا بگی و بعد هم یه علی مولای بلند !